چقدر فرصت داریم تا کامل شویم؟
انسان ها به دنبال رشد جسمی و فکری خود خواست ها و نیاز های جدیدی را تجربه میکنند هر مرحله مساوی است با دنیایی جدید از کودکی به سمت پیری ما در هر سنی که باشیم اگر نگاهی کوتاه به گذشته های نه چندان دور خود بیندازیم متوجه میشویم که چقدر بینش ما و افکارمان عوض شده گویی به غریبه ای بر خورد میکنیم که چقدر از ما دور است . و گاهی اوقات هم در یک مرحله ساکن میمانیم و تمایل به هیچ گونه تغییر و تحولی نداریم و به امید فردا ها و فرداها عمر به بطالت میگذرانیم و به دنبال فرصت های رویایی که معلوم نیست از کجا انتظارش را میکیشیم روز دیگری را سپری میکنیم غافل از اینکه این روزها و ساعت ها ، روزی تمام خواهد شد و ما هنوز در انتظار ، انتظاری که کودکیمان شد نوجوانی و جوانی، بعد هم پیری چقدر گفتیم از فردا صبح شروع میکنم ، از شنبه از هفته آینده از سال جدید ، براستی ما چقدر فرصت داریم؟
دوران های عمر آدمی
«غفلت» و «سرگرمى» و «تجمل»،«تفاخر» و (تکاثر) دوران هاى پنجگانه عمر آدمى را تشکیل مى دهند.
نخست (دوران کودکى) است که زندگى در هاله اى از غفلت و بیخبرى و لعب و بازى فرو مى رود.
سپس مرحله (نوجوانى) فرامى رسد، و سرگرمى جاى بازى را مى گیرد، و در این مرحله انسان به دنبال مسائلى است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدى دور دارد. مرحله سوم مرحله (جوانى) و شور و عشق و تجمل پرستى است.
از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرامى رسد و احساسات (کسب مقام و فخر) در انسان زنده مى شود.
و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت مى افتد.
مراحل نخستین تقریبا بر حسب سنین عمر مشخص است ولى مراحل بعد در افراد کاملا متفاوت مى باشد، و بعضى از آنها، مانند مرحله تکاثر اموال ، تا پایان عمر ادامه دارد، هر چند بعضى معتقدند که هر دوره اى از این دوره هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى گیرد، و مجموعا به چهل سال بالغ مى گردد، و هنگامى که به این سن رسید شخصیت انسان تثبیت مى گردد.
این امر نیز کاملا ممکن است که بعضى از انسان ها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد، و تا پیرى در فکر بازى و سرگرمى و معرکه گیرى باشند، و یا در دوران تجمل پرستى متوقف گردد، و ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه و مرکب و لباس زینتى باشد، اینها کودکانى هستند در سن کهولت و پیرانى هستند با روحیه کودک !
قران کریم این مراحل را در مثالی کوتاه اما گویا و جامع این گونه آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسان ها مجسم ساخته ، مى فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُو»1 ؛ بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشىِ شما به یکدیگر و فزونجویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى، آن گاه خاشاک شود. و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
آرى مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال یا بیشتر طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود، و انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر، و آغاز و پایان آنرا در دیدارى کوتاه بنگرد.
سپس به بازده عمر و نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته مى افزاید:«اما در سراى آخرت از دو حال خارج نیست : یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضا و خشنودى او»
جمله دنیا متاع غرور است مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى ،فریب دادن خویشتن ، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، و بر آن تکیه مى کنند و آخرین آرزویشان وصول به آن است ، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست ، بلکه مزرعه آخرت ، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است .
بدیهى است توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک گذرگاه دو جهتگیرى مختلف به انسان مى دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طغیان و غفلت است و در دیگرى وسیله بیدارى است و آگاهى و ایثار و فداکارى و برادرى و گذشت . آرى ما همه مسافرانى هستیم که از سرحد عدم بار سفر بسته ، و به اقلیم وجود گام نهاده ایم ، ما همه رهرو منزل عشق او هستیم ، و به طلبکارى مهر گیاه رخ دوست آمده ایم.
سر رسید فرصت رشد
در روایات اسلامى در باره حدى از عمر که براى بیدارى و تذکر انسان کافى است تعبیرات گوناگونى وارد شده است : در بعضى به شصت سال تفسیر شده ، چنانکه در حدیثى از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : من عمره الله ستین سنة فقد اعذر الیه : (کسى را که خدا شصت سال عمر به او داده راه عذر را بر او بسته).
در حدیث دیگرى از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : اذا کان یوم القیامة نودى (این ) ابناء الستین ؟ و هو العمر الذى قال الله فیه : او لم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر: (هنگامى که روز قیامت شود منادى ندا کند انسانهاى شصت ساله کجا هستند؟ این همان عمرى است که خداوند در باره آن فرموده : آیا ما شما را به مقدارى که افراد متذکر شوند عمر ندادیم)؟!.
ولى در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مقدار آن فقط هیجده سال تعیین شده است.
البته ممکن است روایت اخیر اشاره به حداقل ، و روایات قبل اشاره به حداکثر باشد، بنا بر این منافاتى میان این روایات نیست ، حتى بر سنین دیگر نیز - به تفاوت افراد - قابل تطبیق است ، و به هر حال گسترده گى مفهوم آیه محفوظ خواهد بود.
بعضى از مفسران بلوغ کامل را رسیدن به چهل سالگى میدانند با استنباط از این آیه «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً»2 ؛ تا آن گاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد.
اشاره به (بلوغ فکرى و عقلانى) است ، چرا که معروف است ، انسان غالبا در چهل سالگى به مرحله کمال عقل مى رسد و گفته اند که غالب انبیا در چهل سالگى مبعوث به نبوت شدند.
در حدیثى آمده است : ان الشیطان یجر یده على وجه من زاد على الاربعین و لم یتب ، و یقول بابى وجه لا یفلح !: (شیطان دستش را به صورت کسانى که به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نکنند مى کشد و مى گوید پدرم فداى چهرهاى باد که هرگز رستگار نمى شود! و در جبین این انسان نور رستگارى نیست !).
از ابن عباس نیز نقل شده : من اتى علیه الاربعون سنة فلم یغلب خیره شره فلیتجهز الى النار؛ هر کس چهل سال بر او بگذرد و نیکى او بر بدیش غالب نشود آماده آتش جهنم گردد!
به هر حال قرآن در دنباله این سخن مى افزاید: این انسان لایق و با ایمان هنگامى که به چهل سالگى رسید سه چیز را از خدا تقاضا مى کند: نخست مى گوید: «قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْكَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ» ؛ مىگوید: «پروردگارا، بر دلم بیفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس گویم و كار شایستهاى انجام دهم كه آن را خوش دارى، و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت، من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمانپذیرانم.»
این تعبیر نشان مى دهد که انسان با ایمان در چنین سن و سالى هم از عمق و وسعت نعمت هاى خدا بر او آگاه مى گردد، و هم از خدماتى که پدر و مادر به او کرده است تا به این حد رسیده ، چرا که در این سن و سال معمولا خودش پدر یا مادر مى شود، و زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو را با چشم خود مى بیند، و بى اختیار به یاد آنها مى افتد و بجاى آنها در پیشگاه خدا شکرگزارى مى کند.
در دومین تقاضا عرضه مى دارد: خداوندا! به من توفیق ده تا عمل صالح بجا آورم ، عملى که تو از آن خشنود باشى .
و بالاخره در سومین تقاضایش عرض مى کند: خداوندا! صلاح و درستکارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش .
جالب اینکه در دعاى اول پدر و مادر را شریک مى کند، و در دعاى سوم فرزندان را، ولى در دعاى دوم براى خود دعا مى کند، و اینگونه است انسان صالح که اگر با یک چشم به خویشتن مى نگرد با چشم دیگر به افرادى که بر او حق دارند نگاه مى کند.
و در پایان آیه دو مطلب را اعلام مى دارد که هر کدام بیانگر یک برنامه عملى مؤ ثر است ، مى گوید: به مرحله اى رسیده ام که باید خطوط زندگى من تعیین گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه یابد، آرى من به مرز چهل سالگى رسیده ام و براى بنده اى چون من چقدر زشت و نازیباست که به سوى تو نیایم و خودم را از گناهان با آب توبه نشویم .
دیگر اینکه مى گوید: (من از مسلمین هستم) .
در حقیقت این دو جمله پشتوانه اى است براى آن دعاهاى سه گانه و مفهومش این است : چون من توبه کرده ام ، و تسلیم مطلق در برابر فرمان توام ، تو نیز بزرگوارى کن و مرا مشمول آن نعمت ها بفرما.
چه اینکه آدمى از آغاز خلقت ضعیف است و تدریجا رو به رشد و تکامل میرود، در دوران جنینى هر روز شاهد خلقت تازه و رشد جدیدى است ، بعد از تولد نیز مسیر تکاملى خود را در جسم و روح به سرعت ادامه میدهد، و قوا و استعدادهاى خدا داد که در درون وجودش نهفته شده یکى بعد از دیگرى شکوفا میشود، دوران جوانى ، و بعد از آن پختگى فرا میرسد، و انسان در اوج قله تکامل جسمى و روحى قرار میگیرد، در اینجا گاه روح و جسم مسیر خود را از هم جدا میکنند، روح همچنان به تکامل خویش ادامه میدهد، در حالى که عقبگرد جسم شروع میشود، ولى سرانجام عقل نیز سیر نزولى خود را شروع میکند، و تدریجا و گاه به سرعت به مراحل کودکى باز میگردد، حرکات کودکانه و تفکر و حتى بهانه جوئیها همچون کودکان میشود، و ضعف جسمانى نیز با آن هماهنگ میگردد به راستى روزهائى فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت میتوان تصور کرد.لذا در بعضى از روایات افراد هفتاد ساله به عنوان اسیر الله فى الارض(اسیران خدا در زمین ) ذکر شده اند.
تا به آن مرحله نرسیده اید خود را دریابید، و پیش از آنکه نشاط و زیبائى به پژمردگى مبدل گردد از این چمن گل ها بچینید، و توشه راه طولانى آخرت را از این جهان برگیرید، که در فصل ناتوانى و پیرى و درماندگى هیچکارى از شما ساخته نیست !
و لذا یکى از پنج چیزى را که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به ابو ذر توصیه فرمود همین بود که دوران جوانى را قبل از پیرى غنیمت بشمار
اغتنم خمسا قبل خمس : شبابک قبل هرمک ، صحتک قبل سقمک ، و غناک قبل فقرک ، و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک ؛ پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمر، جوانیت را قبل از پیرى ، و سلامتت را قبل از بیمارى ، و بى نیازیت را قبل از فقر، و زندگیت قبل از مرگ ، و فراغت خاطر را قبل از گرفتارى. 3
یا به گفته شاعر:
چنیـن گفـت روزى بـه پیــرى جوانى که چـون است با پیریت زندگانى؟
بگفتا در این نامه حرفى است مبهم که معنیش جز وقت پیرى ندانى!
تـو بــه کــز تــوانــائـى خویش گوئى چه مـى پـرسى از دوره نـاتوانى؟
متـاعـى کـه مـن رایـگان دادم از کف تـو گـر مـى تـوانـى مده رایگانى!
فاطمه محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان
1- سوره حدید آیه 20.
2- سوره احقاف آیه 15.
3- بررسی تفسیر نمونه جلد های 13،16،18،20،23